Skip to Content

احساس گناه بعد از اتمام رابطه

چطور در الگوی اشتباه گیر نکنیم؟
13 نوامبر 2025 توسط
احساس گناه بعد از اتمام رابطه
ریحانه شکری



 همه می‌دانند وقتی رابطه‌ای تمام می‌شود، کسی که ترک شده درد می‌کشد، اما درباره کسی که رابطه را پایان می‌دهد، کمتر حرف زده می‌شود. کسی که تصمیم به پایان یک رابطه می‌گیرد احساسی پیچیده و که اغلب با احساس گناه همراه است را تجربه می‌کند. این احساس معمولاً با پشیمانی و مسئول دانستن خود نسبت به کاری که انجام شده همراه است چون ذهن ما می‌خواهد مطمئن شود که به طرف مقابل آسیبی نرسانده‌ایم و بی‌رحمانه رفتار نکرده‌ایم و همین اضطراب اخلاقی است که تجربه پایان دادن به رابطه را گاهی سنگین و دشوار می‌کند.  

احساس گناه همیشه نشانه اشتباه نیست. گاهی مثل تب عمل می‌کند؛ علامتی است که نشان می‌دهد ما برای رابطه و طرف مقابل ارزش قائل بوده‌ایم و نمی‌خواستیم باعث رنج او شویم. وقتی رابطه‌ای تمام می‌شود، مغز ما می‌خواهد مطمئن شود آسیبی به کسی نرسیده و این همان چیزی است که ما به اسم «احساس گناه» می‌شناسیم.

وقتی فقدانی را تجربه می‌کنیم، سوگوار می‌شویم اما تجربه‌ی ما از سوگ بستگی به علت این سوگواری دارد. اگر این فقدان با یک علت بیرونی و ناخواسته باشد، معمولا همان مدل ۵ مرحله‌ای سوگ کلاسیک (که همه جا هم از آن صحبت می‌شود) را تجربه می‌کنیم در این مدل، ابتدا شوکه می‌شویم، بعد خشمگین می‌شویم، سپس تلاش می‌کنیم با چانه‌زنی شرایط را تغییر دهیم و در نهایت، وقتی ناامید می‌شویم، غم واقعی بر ما غلبه می‌کند و مدتی طول می‌کشد تا به پذیرش برسیم. اما وقتی خودمان عامل پایان رابطه‌ای هستیم، تجربه متفاوت است؛ این همان چیزی است که به آن سوگ برعکس می‌گویند. در سوگ برعکس، به جای تجربه غم فقدان، بیشتر با احساس گناه، تردید و مسئولیت درگیر می‌شویم. ناخودآگاه به جای «دنیا از من گرفت»، می‌گوییم «من گرفتم».

چند عامل این تجربه را تشدید می‌کند: نقش ما به عنوان «عامل جدایی»، فشارهای فرهنگی و اخلاقی که روی وفاداری و مسئولیت تأکید دارند، باورهایی مثل جمله شازده کوچولو که می‌گوید «تو تا ابد مسئول گلی هستی که اهلی‌اش کردی»، سرمایه‌گذاری عاطفی و سوگیری شناختی سود از دست رفته، و همدلی زیاد که باعث می‌شود ناراحتی طرف مقابل را با درد خودمان یکی بدانیم.

با این حال، مهم است بدانیم داشتن احساس گناه همیشه معادل خطا نیست. احساس گناه می‌تواند نشانه اهمیت دادن ما باشد، نه اشتباه بودن تصمیم ما. مشکل وقتی پیش می‌آید که این دو را با هم قاطی کنیم و ذهن ما به خودسرزنشی بیفتد. در واقع، رنج طرف مقابل بخشی طبیعی از جدایی است و مدرکی بر اشتباه بودن تصمیم ما نیست.

راه دیگر عبور از این احساس، روشن کردن مرز مسئولیت‌هاست. ما می‌توانیم مسئول تصمیم‌ها و رفتارهای خود باشیم، اما نمی‌توانیم مالک حس‌های دیگران باشیم. احساسات هر فرد محصول پیش‌زمینه، باورها و تجربه‌های خودش است.

در نهایت، لازم است برای خودمان روایت روشن بسازیم. جمله‌ای ساده مثل «من چیزی را رها کردم که باید می‌رفت» می‌تواند مانند نقطه پایان عمل کند و اجازه دهد سوگ به شکل طبیعی طی شود. پایان دادن به یک رابطه همیشه آسان نیست، اما وقتی با خودشناسی، همدلی و مرزبندی درست همراه باشد، عبور از آن با سلامت روان ممکن می‌شود.​

ورود برای گذاشتن نظر